سر ما و قدمتان....
یکشنبه 91 فروردین 20مطلبی که در زیر می آید قسمتی از نوشته ای است از " شهید سید مرتضی آوینی" خطاب به امام خامنه ای(مد ضله العالی) پس از دیدار هنرمندان حوزه هنری با امام خامنه ای(مد ظله العالی) که در آبان ماه 1368 نگارش یافته و در شماره آذرماه 1368 ماهنامه "سوره" به چاپ رسیده است. برای خواندن تمام متن نوشته شده توسط شهید آوینی به لینک آخر مطلب مراجعه کنید.
عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای "ولایت" را نمی فهمند در کار ما سخت در مانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم.
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست. سر ما و قدمتان، که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان(عجل الله تعال فرجه).
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طبقه بندی: شهید آوینی
خاطراتی از شهید آوینی
یکشنبه 91 فروردین 20+ چند سال پس از انقلاب سید مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار گفت این بود که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در همه حال ما ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در اینصورت چطوری می توانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟! اینگونه بود که هرگز لب به سیگار نزد.
+ یکبار سر چند قسمت از مطالب مجله سوره، نامه ی تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: " با پسر من چکار داری؟! " اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم. باز ایشان فرمودند : " با پسر من چکار داری؟! " بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فراگرفته بود. مدتی گذشت تا اینکه نامه ی سید به دستم رسید: " یوسف جان دوستت دارم. هر جایی می خواهی بروی،برو... ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند... "(خاطره از یوسفعلی میرشکاک)
منبع: مجموعه خاطرات شهدا/جلد19/شهید آوینی
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طبقه بندی: شهید آوینی
شهید آوینی...
یکشنبه 91 فروردین 20بیستم فروردین سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی گرامی باد.
در آخرین پنجشنبه شهریور 1326، سر ظهر، دم اذان، توی خانه پدربزرگش در شهر ری بدنیا آمد...
سال 1344 معماری دانشکده هنرهای زیبای تهران قبول شد و تا فوق لیسانس را در همان دانشکده خواند. در سال 1354 با خانم مریم امینی عقد و سه سال بعد ازدواج کرد. در سال 1358 رفت جهاد سازندگی. بعد هم با دوستانش گروه تلویزیونی جهاد را راه انداختند. اولین فیلمی که ساخت مستندی بود درباره سیل خوزستان و کمک بچه های جهد به سیل زده ها. بعد از آن به طور خاص درگیر جنگ بود و در همین سالها تصاویر بکر و بیاد ماندنی از آن حکاسه ها گرفت. جنگ که تمام شد، کار گروه روایت فتح هم تعطیل شد. در سال 1371 به دستور امام خامنه ای، روایت فتح را کجدداً احیا کرد که مجموعه 6 قسمتی "شهری در آسمان" یکی از ساخته های این گروه بود.
و بالاخره در بیستم فروردین 1372 در منطقه فکه به آرزوی خود که شهادت بود رسید.
روحش شاد؛راهش پر رهرو
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
طبقه بندی: شهید آوینی