خاطراتی از شهید آوینی
یکشنبه 91 فروردین 20+ چند سال پس از انقلاب سید مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار گفت این بود که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در همه حال ما ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در اینصورت چطوری می توانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟! اینگونه بود که هرگز لب به سیگار نزد.
+ یکبار سر چند قسمت از مطالب مجله سوره، نامه ی تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: " با پسر من چکار داری؟! " اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم. باز ایشان فرمودند : " با پسر من چکار داری؟! " بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فراگرفته بود. مدتی گذشت تا اینکه نامه ی سید به دستم رسید: " یوسف جان دوستت دارم. هر جایی می خواهی بروی،برو... ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند... "(خاطره از یوسفعلی میرشکاک)
منبع: مجموعه خاطرات شهدا/جلد19/شهید آوینی
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طبقه بندی: شهید آوینی