مواظب باشیـــــــــــــم
چهارشنبه 91 خرداد 3
...بسم رب الشهدا و الصدیقین... شهید سید محمدعلی جهان آرا:
بچه ها اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح می کنیم،
مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند!
طبقه بندی: شهدا
حکایت شگفت از رؤیای صادقانه دیدار یک شهید با حضرت زهرا(س)
سه شنبه 91 اردیبهشت 5حکایت شگفت شهید نورالله ملاح…
از رؤیای صادقانه دیدار با نخستین شهیدة ولایت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)…
صبح یک روز گرم تابستانی، زیر سایه چادری در هفت تپه، مآمن «لشکر خط شکن 25 کربلا» لابهلای تپه ماهورها، تک و تنها نشسته بودم، «نورالله ملاح» را دیدم که از دور، در طراز نرم و ملایم نور، با لبخندی از جنس سرور، به طرفم میآمد، سرش را از ته تراشیده بود. مهربان کنارم نشست.
گفتم: پسر قشنگ شدیها! عجبا چرا این روزها، بعضی از بچهها موهاشون رو از ته میتراشند! نکنه خبرایی هست ما بیخبریم، عین حاجی واقعیها شدیها!… تقصیر که میگن همینه دیگه، نه؟
شهید ملاح دستش را روی شانههایم چفت کرد و با لبخندی غریبانه گفت: سید، بذار برات از خواب دیشب بگم. تو هم از اصحاب خواب دیشب من هستی…
گفتم: من! این یعنی چی؟ خواب! حالا چه خوابی دیدی؟ پسر نکنه جرعة شهادت را تو خواب نوشیدی!
گفت: برو بالاتر سید، اصلا یادت هست من همیشه بهت میگم که به شکل غریبانهای شهید میشم، تو هی به من بخند، ولی دیشب به ظهور رسیدم. بشارتش را گرفتم.
خندیم و گفتم: آره، تو از همین حالا سوت شهادتت رو بزن!
گفت: خواب دیدم همین اطرافم، بعد یکی به اسم صدام زد، نگاهی به دوربرم انداختم، صدا از تو چادر حسینة گردان میآمد، اما صدا یک جورایی غریبانه و خاص بود، حیرت کردم!؟ مثل اون صدا تابهحال هیچ کجا نشنیده بودم. آرام و بیتاب و بیقرار، گوشة چادر را کنار زدم، پر شدم از عطر ناب، در دم فرو ریختم. ناگهان اندیشهای مثل یک وحی ریخت توی دلم. مقابل تکهای از نور زانو زدم. مثل وقتی که مقابل ضریح آقا علیبن موسیالرضا(ع) میخواستم سلام بدهم، با اشک و بغض و بیقراری گفتم: السلام علیک یا فاطمه زهراء…
حال غریبی پیدا کردم، من و حضرت زهرا(س)…
حضرت فاطمه زهرا(س)، آقا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دو طرفش نشسته بودند.
آنقدر مبهوت و متحیر بودم که کلامی برای گفتن نیافتم، دوباره سلام دادم، به آقا امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، به اصحاب عاشورایی، به مولا علی(ع).
حضرت زهرا(س) فرمودند: پسرانم، حسن و حسین، سلام خدا بر شما باد، ایشان (نورالله) چند روز دیگر مهمان ما خواهد بود.
بعد، آقا امام حسین(ع) دست روی سرم کشیدند و من ناگهان از خواب پریدم،
این بشارت بود. سید جون! مدتهاست که منتظرش بودم، واقعیت اینه که تا منتظر نباشی، خونده نخواهی شد. باید آرزو کنی، تا آرزوهات سراغت بیان. بیدار که شدم، وقت اذان بود. وضو گرفتم، فکر کردم که قرار است چند روز دیگه… اصلاً خبر که داری داریم میریم مهران؟ میدونی، انشالله من شهید میشم، بشارتش رو گرفتم، میدونم که به غریبانگی حضرت زهرا(س) به شکل غریبانهای هم شهید خواهم شد… انشالله.
بغض گلویم را گرفت، تو حیرت ماندم. آره ما بر حقیم و اینها نشانة آن ظهور حقیقت مطلق است. بلند شدم، شهید ملاح را بغل کردم.
گفت: تو شک داری؟ گفتم: بیا یک شرطی ببندیم، اگه جا موندم، شفاعتم کن.
عصر روز پنجم از این واقعه، شانزدهم تیرماه شصتوپنج، سربندها که روی پیشانی رفت، بهیاد ملاح افتادم، دور و برم را گشتم. آخه قدش بلندتر بود و تهِ ستون میایستاد. رفتم نزدیکش و گفتم: هی مرد، قول و قرار ما رو که یادت هست؟
لبخندی زد و گفت: سید، از همین حالا تو سوتت را بزن.
طولی نکشید که با رمز یا اباعبدالله الحسین(ع)، وارد عملیات شدیم و چند روز بعد در حین آزادسازی مهران، نورالله ملاح، بر بلندای قلاویزان، با اصابت مستقیم راکت هواپیمای دشمن، به شکل غریبانهای، مظلومانه شهید شد، و چنان پودر شد که چیزی از جنازهاش باقی نماند.
در سحرگاه هفدهم تیرماه 65، نورالله مهمان حضرت زهرا(س) شد.
منبع: عصر انتظار
طبقه بندی: حضرت زهرا(س) شهدا
حضرت زهرا دلش از یاس بود...
سه شنبه 91 اردیبهشت 5ایام شهادت بانوی دو عالم و اولین شهید راه ولایت تسلیت باد.
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشکیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس کبود
گریه آری گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن
گریه کن حیدر که مقصد مشکل است
این جدایی از محمد مشکل است
گریه کن زیرا که دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمهشب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید خاک
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز دو کس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت کن که فاق
میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن کن تا سحر
که پر است از لخته خون جگر
گریه کن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنهلب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند
دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس کن
گریه بر طفلان بیعباس کن
باز کن حیدر تو شط اشک را
تا نگیرد با خجالت مشک را
گریه کن بر آن یتیمانی که شام
با تو میخوردند در اشک مدام
گریه کن چون گریه ابر بهار
گریه کن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادان که مادرمردهاند
مثل طفلانی که آتش خوردهاند
گریه کن در زیر تابوت روان
گریه کن بر نسترنهای جوان
گریه کن زیرا که گلها دیدهاند
یاسهای مهربان کوچیدهاند
گریه کن زیرا که شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاک شد
آن بهار مرده در من خاک شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من یاس سپید
سید احمد عزیزی
منبع: سایت تبیان
" هدیه به ارواح طیبه ی شهدای اسلام از اول تا به آخر به خصوص شهدای گمنام صلوات"
طبقه بندی: حضرت زهرا(س)
مثل پتک توی سر دشمن...
یکشنبه 91 فروردین 20بیستم فروردین روز ملی فناوری هسته ای گرامی باد...
شهدای هسته ای:
شهید مجید شهریاری
شهید مسعود علیمحمدی
شهید داریوش رضایی نژاد
شهید مصطفی احمدی روشن
ای شهدا! تا آخرین نفس راهتان را ادامه خواهیم داد..............
پدر مصطفی قرآن را گرفت و گفت: غم به دلتان راه ندهید آقا! رهبر، سر برداشت و گفت: غم که داریم. این جور حوادث مثلتیر به دل انسان است.منتها نباید انسان را از پا بیندازد. این حوادث علاوه بر اینکه اراده ی انسان را تقویت و به خدا نزدیک می کند، یک نتیجه دیگر هم دارد. این شهادت ها میزان اهمیت این فعالیت ها را روشن کرد. معلوم شد نتیجه کار اینها، مثل پتک توی سر دشمنان خورده که دیگر کارشان به این جا کشیده که هزینه می کنند تا جوان های ما را شهید کنند.
نوشته ای از شهید مصطفی احمدی روشن: حضور هشت ساله ی من در بیایان های قم و تهران و طی کردن راه های طولانی فقط به عشق و فرمان مقتدایم برای توسعه ی فناوری هسته ای کشور بود.
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طبقه بندی: شهدای جهاد علمی
سر ما و قدمتان....
یکشنبه 91 فروردین 20مطلبی که در زیر می آید قسمتی از نوشته ای است از " شهید سید مرتضی آوینی" خطاب به امام خامنه ای(مد ضله العالی) پس از دیدار هنرمندان حوزه هنری با امام خامنه ای(مد ظله العالی) که در آبان ماه 1368 نگارش یافته و در شماره آذرماه 1368 ماهنامه "سوره" به چاپ رسیده است. برای خواندن تمام متن نوشته شده توسط شهید آوینی به لینک آخر مطلب مراجعه کنید.
عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای "ولایت" را نمی فهمند در کار ما سخت در مانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم.
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست. سر ما و قدمتان، که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان(عجل الله تعال فرجه).
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طبقه بندی: شهید آوینی
خاطراتی از شهید آوینی
یکشنبه 91 فروردین 20+ چند سال پس از انقلاب سید مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار گفت این بود که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در همه حال ما ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در اینصورت چطوری می توانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟! اینگونه بود که هرگز لب به سیگار نزد.
+ یکبار سر چند قسمت از مطالب مجله سوره، نامه ی تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: " با پسر من چکار داری؟! " اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم. باز ایشان فرمودند : " با پسر من چکار داری؟! " بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فراگرفته بود. مدتی گذشت تا اینکه نامه ی سید به دستم رسید: " یوسف جان دوستت دارم. هر جایی می خواهی بروی،برو... ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند... "(خاطره از یوسفعلی میرشکاک)
منبع: مجموعه خاطرات شهدا/جلد19/شهید آوینی
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طبقه بندی: شهید آوینی
شهید آوینی...
یکشنبه 91 فروردین 20بیستم فروردین سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی گرامی باد.
در آخرین پنجشنبه شهریور 1326، سر ظهر، دم اذان، توی خانه پدربزرگش در شهر ری بدنیا آمد...
سال 1344 معماری دانشکده هنرهای زیبای تهران قبول شد و تا فوق لیسانس را در همان دانشکده خواند. در سال 1354 با خانم مریم امینی عقد و سه سال بعد ازدواج کرد. در سال 1358 رفت جهاد سازندگی. بعد هم با دوستانش گروه تلویزیونی جهاد را راه انداختند. اولین فیلمی که ساخت مستندی بود درباره سیل خوزستان و کمک بچه های جهد به سیل زده ها. بعد از آن به طور خاص درگیر جنگ بود و در همین سالها تصاویر بکر و بیاد ماندنی از آن حکاسه ها گرفت. جنگ که تمام شد، کار گروه روایت فتح هم تعطیل شد. در سال 1371 به دستور امام خامنه ای، روایت فتح را کجدداً احیا کرد که مجموعه 6 قسمتی "شهری در آسمان" یکی از ساخته های این گروه بود.
و بالاخره در بیستم فروردین 1372 در منطقه فکه به آرزوی خود که شهادت بود رسید.
روحش شاد؛راهش پر رهرو
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات
"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
طبقه بندی: شهید آوینی
نامه ی فرزند یک دانشمند شهید
دوشنبه 91 فروردین 14بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام. انشاالله از این به بعد کانون حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در این وبلاگ نیز فعالیت خواهد داشت.ما رو از نظرات و پیشنهادات خودتون بهره مند کنید.
برای شروع فعالیت وبلاگ، نامه ی دختر شهید حسن طهرانی مقدم، که سال گذشته به شهادت رسیدند رو انتخاب کردیم تا شاید اندکی و فقط اندکی یادمون بیفته شهدا و خانواده هاشون به گردنمون حق دارند؛ انشاالله بتونیم با درس خوندن و در راه دین قدم گذاشتن این حق رو به خوبی ادا کنیم و راه شهدا رو ادامه بدیم.
التماس دعا
بسم رب الشهدا
سلام برحسین و سلام بر جان فشانان طریق ثارالله از صدر اسلام تا کنون و سلام بر پدر عزیزتراز جانم
بابای خوبم این نامه نه فقط برای توست نه فقط از زبان من است از زبان تمام فرزندان شهید است به پدران شهیدشان. زبان فرزندانی که عید را در کنار مزار پدرانشان تحویل می کنند ودلخوشی شان گذاشتن لاله ای کنار قاب عکس پدرشان است.
من نمی خواهم شکوه کنم یا آزرده ات سازم حال ما حال زاری و درماندگی نیست زبان افتخاراست و غرور چه افرادی هم سن و سال من که با داشتن عکس یا امضا از هنرپیشه یا بازیگری شناس یا ناشناس سال ها افتخار می کنند ولی ما در کنار یاران برگزیده ی الهی زندگی کردیم و این نشان افتخار ماست دراین دوره ی پر هیاهو و زمانه ی پر آزمون..
پدر مهربانم هیچ سالی یاد ندارم که بی تو سال را تحویل کرده باشم و امسال عید را با تو در کنار رفقای خوبت و اسطوره های این دوران تحویل می کنم پس خودت ایمان و یقینم را زیاد گردان تا درک کنم حضورت را
امسال سرفرازتر از هر سال با قلبی پر امید همتی بلند و عزمی استوار و..دلی شکسته به استقبال بهار خواهم رفت و از همه کسانی که آرامش امروزشان را مدیون چون شمایند می خواهم که عهد بندند و نگذارند آرمان وعقیده ومنش شما فراموش شود و بدانند چه بزرگ مردانی برای نگاه داشتن عزت این مملکت از زن و فرزند و خانواده وجوانی و..گذشتند و خود را فدای پیشرفت این مرزوبوم نمودند و چه همسرانی هر شب در دلتنگی های خود گریستند وچه فرزندانی که تمام شادی و غمشان در کنار عکس بابا سپری گشت و چه مادرانی که دیگر نتوانستند از ته دل بخندند....
به عنوان کلام آخر دعای امسالم را فرازی از وصیت نامه ی دوست شهیدت قرار می دهم تا روح خسته ی ما راطراوت بخشد:
خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتشی در ما بیافروز تا در سرمای بی خبری نمانیم.و خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم..
زینب طهرانی مقدم- فائزه قیومی
منبع: مشرق نیوز
طبقه بندی: شهدای جهاد علمی